پیری

زمان انقدر ارام ولی موزیانه میگذرد که نفهمی کی چین های پیشانی ات عمیق شده اند ، بلند شده اند ، کی جای اخمهایت برای همیشه روی صورتت حک شده اند . کی موهایت شروع ب سفید شدن کرد . با خودت میگویی هفته پیش که دوتا بیشتر نبود ؟ چین هایم کجا بود؟ نشستن بلند شدن سخت نبود ، چاق و لاغر شدن همه اش بسته ب حالم بود ، کی شد که همه چیز ثابت شد؟
اخر هم هر چقدر فکر میکنی به ذهنت نمیرسد ، از کی شروع ب پیر شدن کردی. فقط میفهمی همه چیز سختر شده است ، از حفظ کردن یک کلمه تا حوصله ی گوش دادن سخنرانی های بی سرو ته خودت . اخرش هم ضربه کاری را اضافه وزنت میزنت .
از همه اینها بدتر ادمهای دور بر اند که تمام مدت سعی میکنند بگوییند جوان مانده یی ، تکان نخورده یی ، چاق نشده ای ، و تمام دروغ ها و تملق های احمقانه یی که از روی خر فرض کردن هروز و هروز نثارت میکنند .

#کبوترباکبوتربازباباز

بیان دیدگاه